- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
عید سعید غدیر خم و مدح مولا علی علیه السلام
صداي كيست چـنين دلـپـذيـر ميآيد؟ كـدام چـشمه به اين گـرمسير ميآيد؟ چه گفته است مگر جبرييل با احـمد؟ صـداي كـاتـب و كـلـك دبـيـر ميآيـد
: امتیاز
|
عید سعید غدیر خم
سـتـارۀ سحـر از صبح انـتظار دمـیـد غـدیـر از نـفـس رحـمت بهار چـكـید گرفت دست قدر، رایت شفق بر دوش زمین به حكم قضا آب زندگى نوشید بر آسمـان سعـادت ز مـشـرق هـستى سـپـیـده داد نــویــد تــولـد خــورشـیـد به بـاغ، بـلبـل شـوریده رفت بر منبر چو از نسیم صبا بوى عشق یار شنید ز خویش رفته، نواخوان عشق بود و سرود به بانك زیر و بم، اسرار خطبه توحید فتاد غلغله در باغ و شورشى انگیخت كه خیل غنچه شكفت و به روى او خندید هـوا ز عطر گـلاب محمدى مشحـون زمین به عترت و آل رسول بست امید رسول، سدره نشین شد،على به صدر نشست پى تـكامل دینش خـداى كـعـبـه گـزید گرفت پرچم اسلام را عـلى در دست از این گزیده زمین و زمان به خود بالید به یمن فیض ولایت شراب خم الست به عشق آل على از غدیر خم جوشید
: امتیاز
|
عید سعید غدیر خم
جلوه گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر ریخت از خُم ولایت مى به مینا در غدیر رودها با یكـدگر پیوست كـمكم سیل شد موج مى زد سیل مردم مثل دریا در غدیر هـدیه جبـریل بود« الیـوم اكـملت لـكم «وحـى آمد در مبـارك باد مولى در غدیر با وجود فـیض« اتـممت علیكم نعمتى » از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدیر بر سر دست نبى هر كس على را دید گفت آفـتـاب و مـاه زیـبـا بود زیـبا در غـدیـر بر لبش گلواژه«من كنت مولا» تا نشست گـلـبن پـاك ولایت شد شـكـوفـا در غدیر »بركه خورشید» در تاریخ نامى آشناست شیعه جوشیدهست از آن تاریخ آنجا در غدیر گر چه در آن لحظه شیرین كسى باور نداشت مى توان انكـار دریا كرد حـتى در غدیر باغبان وحـى مى دانست از روز نخست عمر كوتاهی ست در لبخند گلها در غدیر دیده ها در حسرت یك قطره از آن چشمه ماند این زلال معـرفت خشكید آیا در غـدیر؟
: امتیاز
|
مدح امیر المؤمنین و عید سعید غدیر خم
آیـات چـشمان تو ما را با خـدا کرد مهـر تو زنگـار دل ما را طلا کرد از کولهبار خویش جز پاکی ندیـدیم انـگـار لبـهـای شما ما را دعـا کرد من دوزخی بودم نه اهل جنّتُُ العشق جـای مـرا آقـایـی تـو جـابـجـا کـرد یک عمر در سجّادهها نام تو بردیم تا در کـنار تو خـدا ما را صدا کرد خیر از جوانیاش ببیند آنکـسی که بـال مـرا در آسـمـان تـو رهـا کـرد من کـنـج ایـوان طلا میخـواهم آقا بعد از نجف، یک کربلا میخواهم آقا سـجّـادۀ تو بـوی جـبـرائـیـل میداد چشمت هزاران آبرو بر نیل میداد تو جـمـلـۀ پیغـمـبـرانی و به دستـت گاهی خدا تورات و گه انجیل میداد هر شب به پاس احـترام تو خـدایت در آسمانها مجـلسی تـشکـیل میداد پـروردگـارت کارهای خـانـهات را هر روز و هر شب دست میکائیل میداد گـرد و غـبـار لحـظـۀ جـنگـیـدن تو همواره بوی صور اسرافیل میداد تـو بـینـظـیر عـالـمی هـمتا نداری تو شاهکـار حضرت پـروردگـاری ای آنکـه خـتـم الانـبـیا را جانشیـنی شـایـسـتـۀ نـام امـیـر الـمــؤمـنـیـنـی زیـبـایـی گـلـواژۀ مـهـر و مـحـبّـت از بهـتـرینهـای خـدا روی زمیـنی ای بیبدل، ای بیمَثَل، ای مرد اوّل در هر صفـاتی که بگویم بیقـرینی با ذوالفقار و شهسواریات هـمیشه از میمنه تا میـسره طـوفـانتـریـنی ای حـیـدر کـرّار ای شیـر خـداونـد تـو ریــشـۀ شـیـر نـر امّالـبــنــیـنـی تو از همان روز ازل شیر خـدایـی فـرمـانـروای عرصۀ قـالـو بـلایـی یک پرده از حُسن تو جنّاتُ النّعیم است دستت تجلّیگاه رحمان و رحیم است نـام تـو مـعــراج تـمـام انـبـیــا بـود یک گوشه از مصداق آن طور کلیم است شـأن نــزول آیـههـای مـؤمـنــونـی عطر نفسهای تو بر دوش نسیم است از روی تو وجه خدا را میتوان دید با حُبّ تو هر کافری عبدالکریم است اینجا اگر خانهنشین بودی غمی نیست تنها زمان بعـثـتت یـومالعـظیم است هر شیعه بشنـاسد عـلیّ این زمانش در ضربۀ احزاب تو بیشک سهیم است بی معرفت آنکه رهی جز تو گزیند راه علی تنها صراط المستقـیم است عید غدیر است و پیام حق چنین است مردم فـقط حـیدر امیـرالمومنین است باید شما را در فـراسـوی زمان دید در آسـمـان بـیکـرانِ بـیـکـران دیـد بـایـد ســوار بـالهـای سـال نـوری پرواز کرد و آنسوی هفتآسمان دید در لابـلای آیـههـای سـبـز تـوحـیـد در ابـتـدا تا انـتـهـای یک اذان دیـد از چه مسلمان دو چشمانت نـباشم؟ وقتی خدا را در نگاهت میتوان دید سنّ تو را وقتی که پرسیدم ز مردم چشمم فقط سرهای در حال تکان دید روزی یتیم کوچهگرد کوفه خود را بر شانههای پیرمردی مهـربان دید یـاد صـدای گــریـۀ چـاه تـو کـردم وقـتـی نگـاهـم بلبـلِ آتـشـفـشـان دید من با صدای پـای تو مأنوس هستم با نان و با خرمای تو مأنوس هستم
: امتیاز
|
عید سعید غدیر خم
در خـم غـدیـر سـرّ تـوحـیـد بـبـیـن روشـن شـدن چــراغ امـیــد بـبـیـن گر هست ترا چشم خدابین ای دوست خورشید به روی دست خورشید ببین ****************** ای مردم عالم به عـلی روی بیارید بر صفحۀ دل نام عـلـی را بنگارید این نصّ کلام الله و این قول رسول است با دست علی دست خدا را بفـشارید ****************** شد عـید غـدیـر خـم، ببارد بـرکـات بر شادی مرتضی بریز نقل و نبات تــبــریــک ولایـت یـــدالـلـهــی را ای شیعه بگو به فـاطمه با صلوات ****************** امروز بُـود روز بـرات و بـرکـات نـازل به زمین شود دمادم حـسنات چون عید غدیر است همه بفـرستید هم بر عـلی و هم به محمد صلوات
: امتیاز
|
عید سعید غدیر خم
بدون مهر علی دین اساس و پایه ندارد علی صراحت دین است و دین کنایه ندارد سقوط کرده به گرداب جهل هرکه بگوید کـتاب روشن حـق بر غـدیـر آیـه ندارد بگـو به کـوردلان زمـانه لـطـف الـهـی به روی دشمن او تا همیشه سایه ندارد اذان که هیچ نماز و طواف بی مهرش خرابه ای ست که اصلآ اساس و پایه ندارد شـهـیـد عـشـق عـلـی مـثـل ابن سکـیت به زیر تـیغ هم از عاشقی گـلایه ندارد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت علی علیهالسلام
شکر خدا که حُبِّ علی در وجود ماست دربارۀ عـلـی همه گـفـت و شنود ماست مـا بـا عـلـی سـلـوکِ الـی الله می کـنـیـم اصلاً علی علیست که سِیر صعود ماست ذکـرش عبادت است بسانِ نـمـازِ فرض حیدر، اذان، اقامه، تشهد، سجـود ماست حصن حصین ماست، امان و امین ماست رمـز قـیـام مـاسـت دلـیـل قـعـود مـاست حُبّ علی جواز صراط است روز حـشر محـشر نهایـتاً همه جایش به سود ماست هر کس دلش به عشق کسی وصله میخورد این عشق حیدر است که در تار و پود ماست محـشـر قـیـامتـی است جـلوی درِ بهشت این یا علی علیست که رمز ورود ماست نـام امـیـر را هـمـه جـا، جـار مـیزنـیـم شـاه نجـف تـمـامـیِ بـود و نـبـود ماست
: امتیاز
|
عید سعید غدیر خم
روی لب گـفـتـنـد بـخٍ یا عـلـی زیر لب گـفـتـند حرفی با عـلی حال بر دست پـیـمبر شاد باش بـعـد از آن آمـاده بـیـداد بـاش آنکه اول بهـر بیعـت میدویـد نـقـشـۀ قـتـل پیـغـمـبر را کشید عــقـدۀ بـدر و اُحُـد ابـراز شـد فـتـنـه ای با نـام دین آغـاز شد وقت آن شد تا سوابق رو شود رویِ اصلـیِّ منـافـق رو شـود مردم از راه حقـیـقت گم شدند شاخه های گل همه هیزم شدند در بهـشت قـرب احـمـد آمـدند در مـیـان خانه زهـرا را زدند دستهایی که به روی دست بود خـالق هستیِ هرچه هست بود با عـمامه دور گردن بسته شد امت واحـد هـزاران دستـه شد نـالـۀ زهـرای اطهـر میرسید خویش را دنبال حیدر میکشید بوسگـاه مصطـفی آتش گرفت فاطمه سر تا به پا آتش گـرفت فـاطـمـه میگـفت بابا میزدنـد مرتضی میگفت زهرا میزدند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت علی علیه السلام ( عید غدیر )
با خیالت غزلی در شُرف آغـاز است در هوای تو دلی منتـظر پـرواز است مـستـی روز غـدیـر تـو بـه یـادم آورد که در میکدهات رو به خلایق باز است ما همه مست غدیر خم چشمت هستیم مستی از دست تو یک مستی بیاندازه ست باز هم نام تو را بر لبش آورده مسیح به امـیـد دم تو در صدد اعجـاز است هرطرف مینگرم روی تو را میبینم دائم از مأذنه نام تو طنین انـداز است بهترین روز جهان عید غدیر است، غدیر و علی باب نجات است و همان خیر کثیر دل که با حال و هوای تو هوایی باشد مقـصـد راه قـرار است رهـایـی بـاشد دوستت دارم و سلمان به همه ثابت کرد عـاشقـت فرق ندارد که کـجـایی باشد از تـمـنـای وصـال تو فـقط باید گـفت راوی شـعـر اگـر شـیـخ بـهـایـی باشد من بـه نـادانـی خود معـتـرفم میدانـم مـحـفـل انـس تو بـایـد عـلـمـایـی باشد از بـد حـادثـه ایـنـجـا بـه پـنـاه آمـدهام تا کجـا بین من و دوست جـدایی باشد من فقط چشم به راهم که ببینم روزی گـنـبـد هـمـسـرتـان نـیـز طلایـی باشد بهترین روز جهان عید غدیر است، غدیر و علی باب نجات است و همان خیر کثیر ای به الطاف تو اصحاب کرم وابسته شده یک عـمر به مدح تو قـلم وابسته وسط این همه وابـستـگـی بی حـاصل شکر بسیار که هستم به حـرم وابسته هر غـریبی که به ایـوان نجـف میآید مـیشـود بـا زدن چـنـد قـدم وابـسـتـه جنس بازارتوعشق است وامید است و رضاست شـدهام سخـت به این پـند قـلـم وابـسته در دم و بـازدم مـن جـریـان داری تو به نفس های تو هـستم همه دم وابـسته عاشقان تو به فـقری ابدی خـو کردند تـا نـبـاشنـد به دیـنـار و درم وابـسـتـه مـا از آن پـاک دلانـیـم که آرامش مـا هست چون موج خروشان به عدم وابسته ریشه در خاک عدم داشت که با حضرت نور بینهـایت شده بـودیـد به هـم وابـستـه بهترین روز جهان عید غدیر است، غدیر و علی باب نجات است و همان خیر کثیر به تو مستان لقب سـاقـی کـوثـر دادند بیخود از خود شده و ناد علی سر دادند از شراب تو به جبریل تعارف کردند شوق پرواز تو را هم به کـبوتر دادند جامی از عشق تو را حضرت سلمان نوشید جرعـهای نیز به مقـداد و ابوذر دادند گاهی اوقات به این فکر میافتم که چرا به یکی کم به یکی چـنـد بـرابـر دادند کاش میشد که میان هـمه تقـسیم کنند ساغـر معـرفـتی را که به قـنـبر دادند معـجـزاتی که خـدا داد به پیـغـمـبرها همه را جمع نمودند و به حـیدر دادند بهترین روز جهان عید غدیر است، غدیر و علی باب نجات است و همان خیر کثیر مستم از جام شرابی که پُر از آگاهی ست شعر من از سر سرمستی و خاطر خواهی ست مستـم آنـقـدر که دیـوانه خطابم کردند مستم آنقدر که گـفـتند عـلی اللهی ست شرح این قصه بلند است بلند است بلند در شگفتم که چرا عمر به این کوتاهی ست تا در آغـوش غزلهای صغـیر افتادم روحم آشفتهتر از وحدت کرمانشاهی ست چـاهها بـی خـبـرند از غـم بی پایـانت راز اندوه تو در بغض کبوتر چاهی ست جادهای که به تو ای شاه نجف ختم نشد آخرش دربدری، بیخبری، گمراهی ست بهترین روز جهان عید غدیر است، غدیر و علی باب نجات است و همان خیر کثیر آبـرومنـد تر از نام عـلـی نامی نیست چه کسی گفته که در نام تو ایهامی نیست نـام تو نـام خـدا، نام خود قـرآن است تو نباشی به خدا دینی و اسلامی نیست قاضیان از تو بریدند که در این دوران پرچم عدل برافـراشته بر بامی نیست روز و شب نامه نوشتیم برای تو ولی دیرگاهیست که از سمت تو پیغامی نیست دوش دیدم که ملک بر در میخانه نوشت که شرابس به جز از عشق تو در جامی نیست خواجه لطف غزلش را به تو مدیون بوده ست او خبر داشته بیلطف تو الهامی نیست بهترین روز جهان عید غدیر است، غدیر و علی باب نجات است و همان خیر کثیر سرخوشانی که در این میکده پیری دارند مثـل تو از غـم دنیـا دل سیـری دارند بایـد از میـثـم تـمـار و ابـوذر پـرسیـد چه امیری چه امیری چه امیری دارند دار برپاست و ریگ ربذه سوزان است عاشقـان تو عجب راه خطیـری دارند اهل بیـت تو سـر سـفـرۀ افـطاریـشان چه یتیمی چه فقیری چه اسیری دارند دید محراب که در لحظۀ شق القمرت ابروانت چه مـراعـات نـظیری دارند شعر ما تشنۀ نـقـد است تو نقـادی کن شـاعـران روحـیـۀ نـقـد پـذیری دارند بهترین روز جهان عید غدیر است، غدیر و علی باب نجات است و همان خیر کثیر باز در حـلـقـۀ ذکر تو نـشستـیـم عـلی ما مسلـمان شدۀ روی تو هستـیم عـلی تا تو بر حقی و حق دور سرت میگردد ما بر آنیم که جز حق نـپـرستیم عـلی دست از هر چه به جز توست در عالم شستیم به تو پیوسته و از خلق گـسستیم علی شیر در کاسه ما نیست ولی اشک که هست ما یتـیمان همگی کاسه به دستیم علی بهترین روز جهان عید غدیر است، غدیر و علی باب نجات است و همان خیر کثیر دل نشین است در این جاده مسافر بودن شعر چشمان تو را خواندن و شاعر بودن به حـریـم حــرم عـشـق پــنــاه آوردن در نجف ماندن و یک عمر مجاور بودن یا علی گفتن و از هر دو جهان دل کندن بر سر سفـرۀ احسان تو حاضر بودن دل سپـردن به فـرامین تو و فـرزندت از مـریـدان حبـیب بن مظاهـر بـودن از شـراب نـفـس پنـج تن و پنـج امـام مست گـردیدن و هم بـادۀ جـابر بودن شاهد از عـرش حدیث ثـقـلـین آوردن آیـۀ روشـنـی از سـورۀ فــاطـر بـودن بهترین روز جهان عید غدیر است، غدیر و علی باب نجات است و همان خیر کثیر مطلع شعر تو ای عشق «هو الباران» است قسمت چشم تو از روز ازل باران است اشکِ آهسته و پیـوستۀ تو تا جاریست روزی روز و شب اهل محل باران است به امیـدی که در افـلاک قدم بگـذاری آسمان غرق ستاره ست زحل باران است سـورۀ روم به سمت تو اشـارت دارد سورۀ نحل به یُمن تو عسل باران است بت شکستن فقط از دست تو بر میآید کفر میبارد و این شهر هبل باران است خیبر و خندق از این قاعده مستثنی نیست عبدود ریخته در لشگر و یل باران است بس که در خلوت یاد تو به وجد آمدهام دفتر شعر من امروز غزل باران است بهترین روز جهان عید غدیر است، غدیر و علی باب نجات است و همان خیر کثیر
: امتیاز
|
شهادت حضرت زینب سلام الله علیها
قـصد کـجـا را کـردهای، ای آسـمانی؟ پـرواز بـا بـال شـکـسـتـه مـیتـوانـی؟ پـرواز کن تا حـاجت خود را بگـیری شایـد نـمیخـواهـی دگر زنـده بـمـانی یک سال و چندین ماه، هرشب گریه کردی بـا بـال و پـرهای کـبـود و ارغـوانـی یک سال و نیم انگار که آبی نخوردی هرشب به اشک و ناله و غم میهمانی هرشب دعای رفتنت را دوست داری بـهـر مــلاقــات حـسـیـنـت بـیامـانـی اصلاً بیـا و فکـر کـن چـیزی نـدیـدی با آنکـه داری از بـرادر یـک نـشـانی در گـوشـۀ حـجره نـشـستی تا بـبـیـنی یک اتـفـاقـی سـرخ، حـتـی نـاگتهـانـی تـو کـه تـوان پــر گـشـودن را نـداری قـصد کجـا را کـردهای، ای آسـمـانی؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت علی علیهالسلام
یاعلی بر فَـلکِ عشق تو پرچم زدهای خـیـمه اندر حـرم شاهد اعـظم زدهای شمع حُسن تو فروزان و جهان پروانه ز آتش عشق شرر بر دل عالم زدهای قهـرمـانـان میـادین اسدت میخـوانـند بسکه شمشیر، تو در خطّ مقدّم زدهای پـیـش هـر مـدّعـی بیخـرد و بیمـایه دم ز خود نازدهای ور زدهای کم زدهای در هـراسند هـنوز از تو بنـیاسرائیل زآنکه بر مرحبشان سیلی محکم زدهای گام ستوار تو نازم که ز همت همه عمر قـدم انـدر ره اخـلاص، دمـادم زدهای کرده از جود تو تجـلیل خدا در قـرآن سکّه بر نام خود از بخشش خاتم زدهای قوت خود بر فقرا دادی و این عزّت نفس دست ردّیست که بر سینۀ حاتم زدهای عُـرفـا کـمـتر از آنند که لب بگـشایـند در مقامی که تو از صدق و صفا دم زدهای خفته در بستر طاها و چو غواص جسور دل به دریای پُر از حادثه و غم زدهای فلکت منزل و همسایۀ تو خورشید است خیمه مافوق تر ازعیسی مریم زدهای انبـیا از لبِ شیـرین تو بـوسند، که تو بوسه ها بر یـدِ پیـغـمـبـر اکـرم زدهای شب معـراج مگـر هـمسفـر او بودی؟ کاحمدت دید به تخت عظمت لم زدهای ساقیا زمزمۀ سعی تو در بزم صفاست زآب کوثر نمکی بر لب زمزم زدهای چه غم از کید اجانب که معینت زهراست با یکی یار تو صد سلسله بر هم زدهای کـی ز بام فـلک افـتد عـلـم اهل البیت کان لوائیست که با فاطمه با هم زدهای مفتخر باش «کلامی» که پی اخذ مراد چـنگ بر دامن آن مـفـخـر آدم زدهای
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها
گـوشۀ خانۀ خود جـای به بـستر دارد مثل زهرا شده و دست روی سر دارد دختر فـاطمه و حـیدر کـرار است این عـفّـت فـاطـمـه و هـیـبت حـیـدر دارد زینت حیدر و پیغـامـبر کربوبلاست اینکه در جان خود اوصاف پیمبر دارد گریه گریه همۀ بستر او تر شده است مثل یک لالـۀ مجـنون، دل پرپر دارد لحظه لحظه همۀ خـاطرهها در ذهنش یـادی از پَـر زدن سـورۀ کـوثـر دارد گُر گرفته بدنش، در تب و تاب است تنش یاد دیـوار و دری روضـۀ مـادر دارد همۀ عمر به دل عشق حـسینی پرورد به لبـش ذکـر حـسیـن تا دم آخـر دارد ظرف یک سال غم کرببلا پیرش کرد قامتـش تا شده، درد کـمـر و سر دارد بدنـش را طـرف سایـه نـیـاریـد فـقـط سـیـنـهای داغ تـر از داغ بـرادر دارد به روی سیـنۀ او، پـیـرهـن خونـیـنـش زیر لـب زمـزمۀ روضۀ حـنجـر دارد زیر لب زمزمه میکرد: خدایا... نزنید «این هـلال سر نی آمده دخـتر دارد» دخـتـران عـلی و فـاطـمه در بـازارند صورتش سوخته زینب؛ غم معجر دارد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها
نخ روی نخ آمد که حیا داشته باشد با تـیـرگیاش نـور خـدا داشته باشد معجر شد و میخواست بها داشته باشد تا بر سر خـورشیـد نما داشته باشد آمـد بـشـود زینت روی سـر زیـنب میخواست که نامش بشود معجر زینب با نـور نـمـاز شب او نـور گـرفـته تـا ستـر شده رتبـۀ مـسـتـور گـرفته در خلوت بیبی شرف طور گرفته بهبه به چنین قرب که اینجور گرفته از عطر نفـسهای عـلی تافته باشد این تافـتـه بایـد که جـدا بـافـته باشد هرچند حجاب است به سنگر زده کارش تا حـشر وقـارست بدهکـار وقارش تقـوا و حیا ریخـته در تار به تارش از طایـفۀ چـادر زهـراست تـبارش یک پارچـه اما زره محکـم پـیکـار نه اینکه زره، معجزه اعـظم پیکار الحق و الانصاف مهـیای خطر شد در بحـبوحۀ فاجعه مـردانه سپر شد هرچند که خاکی شد و راهی سفر شد در کوفه و درشام چو شمشیر دوسر شد هرگز که به کوهی گـذر کاه نیفـتاد یکـبـار به سویـش نـظر مـاه نیفـتاد سوگند به این کـوه گـسستی نرسیده به سـورۀ تـوحـیـد شکـستی نرسیده سوگـند به او پـنجه و دستی نرسیده یا چـشم بـد مـردم پـسـتـی نـرسـیده باید که خلایق ز رخـش دور بمانند هرجا که گذر کرد همه کور بمانند هرچند که عمریست شده همدم زینب دارد به دلـش داغ ز قــد خـم زینب گریان شده و سوخته پای غم زینب انگارکه او نیست دگر محرم زینب امـروز بـنـا کـرده کـه آرام بــمـانـد وقتش شده تا بیبی ما روضه بخواند یکسال فراغت صد و ده سال گذشته از زینب تو گفـتن و از حال گذشته سخت است بگویم به چه منوال گذشته با یـاد تو و روضـۀ گـودال گـذشته من صابـرهام بـاز ولی تـاب نـدارم باور بکن از روز دهم خواب ندارم رفتی و کسی خنده به این دیدۀ تر کرد امنیت این قافـله احساس خطر کرد کفر آمد و در شام به توحید نظر کرد آیات حجاب از سر بازار گـذرکرد تا قرعه بیکس شدن افتاد به زینب شهر پدری خوب محل داد به زینب درشام چه داغی بروی قلب حیا خورد اسلام معـاویـه به اسلام خـدا خورد سنگینی چشم همه بدجور به ما خورد در کاخ ستم چوب به لبهای اخا خورد من بت شکنی کردم و جایش دهنم سوخت از ضربۀ شلاق تـمام بدنـم سوخت حالا شدهام خیره به این در تو بیایی خوبست که این لحظۀ آخر تو بیایی خواهـر شدهام تا که برادر تو بیایی ای بیسر من کاش که با سر توبیایی این پیرهن توست که برسینه فشردم یک آب خنک بعـد تو ولله نخوردم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
مِنّـتِ زلـف تو دارم که گـرفـتارم کرد گوهر مهر تو اینگـونه خریـدارم کرد کـافـری بـیـش نبـودم عَـلـَویام کردی نـفـس عـشق شما بود که بـیـدارم کرد کار و بار دِلـم از مِهـر شما سکه شده عاقـبت عشق، مرا شُهـرۀ بازارم کرد تا قیـامت به خـدا گـردن من حق دارد آن کسی را که سر کوی تو بیمارم کرد سایۀ لطف خودت را ز سرم کم نکنی برکـت سـایـۀ تـو لایـق دربــارم کـرد کـیـمـیـایـی بـنـمـا تـا زرِ نـابـم سـازی اربعـیـنی بـطـلب تا که شـرابـم سازی ای علمدار خدا صاحب شمشیر دو سر اســدالله تـریـن، ای زرهِ پــیــغــمــبــر هرکسی در پی آن است به جایی برسد سر نهادن به کف پای تو مارا خوشتر یکی از پـا به رکـابـان حریمت حمزه گوشهای از سَکَنات و وَجَـناتت جعفر ضربهای را که تو در غزوۀ احزاب زدی از عبادات ملک، جن و بشر سنگینتر کس جلـودار تو ای حـیـدر کرار نبود شاهـد قـدرت بـازوی تو باب الخـیـبـر بیسبب نیست که عباس زره میپوشد در دلِ عـلـقمه میگـفت انابـن الحـیدر یل شمـشیر زن قطب جهـان میباشی اسـدالله زمیـن، شـیـر زمـان میبـاشی قامتی نیست که در پیش قدت تا نشود ملکی نیست که تا پیـش قـدت پا نشود به خـداونـد قـسم دور حـریـمت مـریم گر نیـفـتـد ز نفـس مادر عـیسی نشود هر کسی قـنبرتان را به تمسخـر گیرد به زمیـنـی تو بکـوبیش دگر پـا نـشود تا که تو آب بر این نخل رطب میریزی خار این نخل محال است که خرما نشود من دخـیـل حـرم شاهِ نـجـف میبـاشـم هـو مـدد گـر گـرۀ نـوکـریـم وا نـشود هرکسی خادم دربار تو در عالم نیست میتوان گـفت که از سلـسلۀ آدم نیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
خوب است دلم خلوت شب داشته باشد سخـتی بکـشد تاب و تَعَـب داشته باشد خواهان هنرمندِ تو گر کوه جگر داشت اول قـدم آن اسـت ادب داشـتـه بــاشـد در بارگه عشقِ تو عاقل ته صف هست بـایـد که به دیـوانـه لـقـب داشـته باشد بـدخـواه تو آقا به خـداونـد بعـیـد است از سمت پدر، اصل و نسب داشته باشد تو یک تنه باعث شده بودی که محمد هـنـگـام خـطـر، داوطلب داشـتـه باشد گفتند خدا نیست علی، ما که ندیدیم… مثـل تو کـسـی جـلـوۀ رب داشته باشد زایِشْگَهَتْ از قصد شده کعبه، علی جان! تا سجده به یک سنگ، سبب داشته باشد آنقَدْر بزرگی که تو تب میکـنی اول؛ گـر قـنـبـرِ تو حـالـت تب داشـته باشد خوشبخت شود هرکه برات نجـفت را در سـیــزده مـاه رجـب داشـتـه بـاشـد
: امتیاز
|
مدح امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
مستیِّ من امشب شده چـندین برابر چون روی لب دارم مداوم نام حیدر جایی بـنا باشد اگر شعـری بخوانیم مـدح امیـرالـمـؤمنین باشد چه بهتر تنها به قصد جـرعـهای بـاده نوشتم مسـتـانه تر از قبل، از سـاقی کـوثـر گـفتی که من عـبد محـمـد هستم اما میخوانده پیغـمبر تو را دائم برادر داری شجاعت آنچنان در بین میدان داری فصاحت اینچنین بر روی منبر میشد درخت کوچک اسلام هر دم با ضربههـای ذوالـفـقـار تو تـنـاور توحید تفـسیری دگر می یافت وقتی گـفـتـی بـه مـیـدان نـبـرد الله اکـبـر تنها نه من، جبریل هم هرگز ندیـده از عرش پایین پای تو جایی فـراتر شوری به سر دارم که هرگز رفتنی نیست حتی اگر روزی نباشد سر به پیکر تقدیر من خورده گره با تو…برایم بهتر از این دیگر نخواهد شد مقدر از کودکی هرجا که دنیا زد زمیـنم با یا عـلـی از جا بـلـنـدم کرده مادر با دوستانت دوست هـستم تا قـیامت با دشمنانت دشمـنم تا صبح محـشر چـشـم تـمام دشـمـنـانت تا ابـد کـور گـوش تـمـام دشـمـنـانت تـا ابـد کـر من دوست دارم منصبم اینگونه باشد خـاک کـف پـای غـلام کـوی قـنـبر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
امشب از لطف خدا شادی و شور است به پا از گـلـستان وِلا غـنچـه گـلی شد پـیـدا شاد باشید که نور عدل و داد آمده است آمد امشب به جهان نـور خداوند مبین منشاء جود و کرامت، نهمین رهبر دین
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام جواد علیهالسلام
جـود و کـرم از آن تـو و خـانـوادهات احـیـاگـر مـسـیـح شـدن کـار ســادهات باران رحمت است نگاهت ز شش جهت یـک از هـزار حُـسن خـداونـد دادهات ابن الرضایی و به رضا نـور دیـدهایی سرشـار از حـقـیقـت تـقـواست بادهات ای تـکـیـه گـاه عـالـم ایـجـاد یـا جـواد بخشش به حرمت تو خـدا داد یا جواد بر بام مـعـرفت چو نـشـسته گـدای تو گشته رضای حضرت حق در رضای تو مصداق آیـه آیـۀ تـطـهـیر مـصـحـفـی خـلـقت خـدا نـمـوده دو عـالم برای تو آثار بـندگی ز جـبـین تو سـاطـع است انــوار ذوالـجــلال ز نــور لــقـای تـو ای تـکـیـه گـاه عـالـم ایـجـاد یـا جـواد بخشش به حرمت تو خـدا داد یا جواد ای بنـد بـند رشتـۀ عـشـقـت به گـردنم من عاشقانه سنگ تو بر سیـنه میزنم سرمست بادۀ تو به یک جرعه گرشوم من از عطای دست کریمانه جان دهم فـریـاد من ز حـدّ تصور گـذشته است مست ولایت تو به هر کـوی و برزنم ای تـکـیـه گـاه عـالـم ایـجـاد یـا جـواد بخشش به حرمت تو خـدا داد یا جواد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
دوباره سَرَم در هوایِ شماست تـمـامِ دلـم سـر سـرایِ شماست بـه سـویِ خـدا رفـتـم و دیـدهام فـقـط ردِ پـا ردِ پـایِ شـمـاست خدا هم فقـط از شما گفته است گـمانم خـدا هـم خـدایِ شماست گـدایـی بـرازنـدۀ ایـلِ مــاسـت بـرازنـده بـودن برای شـماست نـدارد تـفـاوت کـجـا مـیرسی که هر انـتهـا ابـتـدای شـماست خیالم از این و از آن راحت است گـرههـام دست دعـای شماست کم اینجا ندیـده بـرایش بد است دلـم مـسـتـحـقِ زیـادِ رضاست فـقـط مینـویـسـد رضـا تـا ابـد و شُکرِ خـدا بیسوادِ رضاست نجف، کـربـلا رفتم و گـفـتهاند که راهش دهید از بلادِ رضاست گـره میخـورد زنـدگـیام ولی همین نا مُرادی مُرادِ رضاست به خـود آیـم و بـاز بـیـنم سـرم رویِ خاکِ بابُ الجوادِ رضاست اگر گوشِ دل را دهی میتوان که از کعبه هـم ذکر مولا شنید زمین خشکسالی تَرک خورده بود ولی ناگـهـان بـویِ دریـا شـنید دلِ انـبـیـا بــر دری مـیتـپــیـد که از آن صـدایِ شـما را شنید خدا خنده کرد و خدا جلوه کرد شبی که رضـا ذکـرِ بابا شـنـید تو هم مادری هستی و میشود که از قـلبِ تو نامِ زهـرا شـنید به کـوریِ چـشـمان نـا بـاوران هـمه محـوِ رویِ پـیـمـبر شدند عـسلهای کندویِ لبهای توست گر این روزها شهد و شِکر شدند برای تـمـاشـای لبـخـند تـوست عـلی اکبریها کـبـوتـر شـدنـد کریمی کرامت جوادی و جـود چه خوش کُنیههایت مکرر شدند خـدا دیـد چـشم پُر احـساس تو از آن ابتـدا غـرقِ مـادر شـدند
: امتیاز
|
مدح امام جواد علیهالسلام
یکی بخـیـل میشود یکی جـواد میشود یکی مُـریـد میشود، یکی مُـراد میشود یکـی امیـر میشود بـرای سلطـنت ولی یکی تـمام عـمر عـبـد خـانه زاد میشود از آن دری بیا که سائلت نشسته پشت آن بدون تو که کار و بار من کساد میشود فقیر شد کسی که روز و شب گداییات نکرد کنار توست رزق و روزیام زیاد میشود به اعـتقـاد بنده تا که هست حـرز نام تو دگر کجا کسی دخیل "وان یکاد" میشود طلایه دار رحمت کثیر و مهربانی است کسی که از طفـولیت رضانـژاد میشود ز برکـت نگـاه ویـژۀ تو است اگر کسی کمیت و دعبل و فرزدق و فؤاد میشود به گریه گفتمت که میشود حرم عطا کنی؟ نـگـاه ذرّه پـرورت جـواب داد، میشـود حسین میشوی و حجرهات دوباره شاهد نزول کاف و ها و یا و عین و صاد میشود گریز میزنم به کربلا ولی چه سرّی است مـیـان روضۀ تو از هـلال یـاد میشـود بسنده میکنم و بیش از این جلو نمیروم که حال مادرت ز فرط گریه حاد میشود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام جواد علیهالسلام
ما تا نفـس داریم از حـیـدر بخوانیم از معـجـزات دائم این در بخـوانـیم این چارده رکعـت نماز عـاشقی را رکعت به رکعت تا دم آخر بخوانیم ما را درین عـالـم خـدا آورده تا که بـد خـواه آل الله را کـافـر بـخـوانیـم دنیا و محشر در عذاب اندر عذابیم هر بیسر و پا را اگر دلبر بخوانیم حالا که رسوایی نصیب ابـتران شد خوب است با هم سوره کوثر بخوانیم دنیا دوباره عطر زهرا دارد امشب حال سیه رویان تمـاشا دارد امشب امشب ببـیـن دنیا ولیـعـهـد رضا را دسته گـل صدّیـقـه و خـیـرالنـسا را هر کس غـلام خانه ابن الـرضا شد حـاتم نماید گـوشۀ چـشـمش گـدا را امکان ندارد رد شود، هر کس قسم داد بر جان این آقا، علی موسی الرضا را هر بندهای که شد دلش ابن الرضایی دارد همیشه پشت سر، دست خدا را آن قدر از میـخـانـۀ او خـیر دیـدیـم آن قدر لطف او خجـالت داد من را مردم همه دنیاش بر وفق مراد است هر کس رفیق بیکسی هایش جواد است ای که تو را پروردگارت داده عزت نه ساله بودی و شدی صاحب ولایت ای که به گهواره چو عیسی لب گشودی عـالـم به قـربـانت، خـداوند کرامت ای یـادگـار حـضرت باب الحوائج! دیـدیـم از تو مـعـجـزات بـینهـایت دل بُـردهای از دوسـتان و دشمنانت مـأمـون به آقـایی تـو داده شـهـادت از عمر کوتاه تو مردم، قدر یک قرن دیـدنـد آقـایـی، وفــاداری، مـحـبّـت مثـل رضا با دشمنت هم مهـربـانی امّــیــد اول آخــر، بــیــچــارگـانـی دار و ندار حضرت معصومهای تو آقا بهـار حـضرت مـعـصومهای تو بعد از علی موسی الرضا در این زمانه دلدار و یار حضرت معصومهای تو گردد عـلـیِ اکـبـر و زینب تـداعـی وقتی کنار حضرت معصومهای تو هم حضرت معصومه باشد بیقرارت هم بیقرار حضرت معصومهای تو مانند یک قرص قـمـر امّـید بـخـشِ شبهای تار حضرت معصومهای تو دیدیم که در صحن قم حاجت روا شد هرکس که ذکرش یا جواد و یا رضا شد بابا پس از اینکه به گوش تو اذان گفت از داغ عاشورایی این دودمان گفت از کربلا، از تشنگی، از سربریدن از کوفه و بیحرمتی بر میهمان گفت از تشنگی، از حرمله، از شرم عباس از کودک شش ماهه و تیر و کمان گفت از غــصـه گـهـوارۀ خـالـی اصغـر از خون دلهای رباب نیمه جان گفت من مـطئن هـسـتم که ای آقـا برایت نه سال هر جا کرد فرصت، آن به آن گفت: بابـا هـمـیـشه یاد جـد سـر جدا باش هر روز و شب گریه کن کرببلا باش
: امتیاز
|